Livsvidne. Af Per-Olof Johansson. På persisk ved Farzaneh Dorri

Per-Olof Johansson.

شاهد زندگی. سروده پی‌یر اولاف یوهانسون. ترجمه فرزانه دُرّی

پیش از آنکه متولّد شوم
تمامی روز به وقت صبحگاه بود.
همه نشانه های زندگی را می شد دید:
دودی که از دودکش شومینه ها برمی خاست،
جای پاها در برف،
طنین صدای تیک-تاک ساعت،
نسیم آرامی که پرچمی را به اهتزاز درمی آورد،
اما هیچ نشانی از هیچ آدمی نبود.

زین روست که پرسش بزرگ زندگی برای من
برجای گذاردن اثر و ردّ پایی از خود نشد
بلکه هدفم این شد که ردّ پا و الهامی از برای دیگران باشم.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2024

Årstid. Af Bjarne Segefjord. På persisk ved Farzaneh Dorri

Bjarne Segefjord

فصل. سروده بیارنه سیگفیورد. ترجمه فرزانه دُرّی

نقشی از آبان ماه
به دیدار دندانهای تو
که چون برف سپید اند
و در پشت لبان سرد تو پنهان اند
می آید.

من سرخی را
عاشقانه دوست می دارم.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2023

Vandrende blomst. Af Bjarne Segefjord. På persisk ved Farzaneh Dorri

Bjarne Segefjord

گلهای مهاجر. سروده بیارنه سیگفیورد. ترجمه فرزانه دُرّی

گلها از همه سو به دیدارم می آیند
از همه جاهایی که من
توان رفتن به آنجا را ندارم

تو
عشق من
پاهای آنها هستی.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2023

Kinesisk morgen. Af Jens Fink-Jensen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Jens Fink-Jensen på persisk

بامدادی در چین. سروده ینس فینک ینسن. ترجمه فرزانه دُرّی 

خورشید برآمده و هنوز پایین خط افق است
سایه درختان
مانند میدان های ازمنه متروک سیاه اند
نور طلایی گسترده می شود
و با سبزی بهاران در تارک درختان و چمنزارهای بزرگ
در هم می آمیزد

عصرگاهان است و زمانی برای تأمل
زمانی برای سفر رؤیاهاست
اردک ها اینجایند و آرامش فراگیر
و در چین هنوز شب است
و تاریکی پرتوان بر فراز گوبی سایه گسترده است
پیش از آنکه روشنایی روز نمایان شود

در چین هنوز شب است
بیشماران رؤیا در این فضا خودنمایی می کند
در حالی که شعاع نور آرام و سوسوزنان
چون گله حیوانات بر فراز آبی تپه ها و بلنداها
نمایان می شود
و بر دیوار بزرگ چین خرامان می خزد

به زودی در چین صبح خواهد شد
در بلوارهای پکن
و در سالن های زرین آن
به زودی نور بر مقبره امپراتوران و قفس پرندگان
به تجلی بر می خیزد
مگر نه اینکه خورشید از آن مردم است

به زودی خواهران و برادران چینی من
دوباره از میان بامداد
در امتداد اسکله های شانگهای
و در خیابان های پرسایبان کانتون
گام بر می دارند
جایی که من روزی از آن گذشتم و رد پایم بر جای ماند.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2022

Et kort digt. Af Jørgen Leth. På persisk ved Farzaneh Dorri

یک شعر کوتاه. سروده یورگن لث. ترجمه فرزانه دُرّی

اکنون در همین لحظه می خواهم
شعر کوتاهی بنویسم.

کاغذ را در ماشین تحریر نهاده ام
و در دستم به جستجو می پردازم

دوباره به دنبال شعری در دستم می گردم
و به آنچه می خواهم می اندیشم

تمام شد
من شعری کوتاه
نوشتم.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2022

Brev fra Shiraz. Af Jesper Lützhøft. På persisk ved Farzaneh Dorri

نامه ای از شیراز. سروده یسپر لوتزهوفت. ترجمه فرزانه دُرّی

تمام شب را می بایست به پرواز در راه باشم
تا به شیراز برسم
شهری که بدان رهسپار شده ام
برای نوشتن این شعر
تا آن را چونان نامه ای برای خود
از سوی کسی دیگر بفرستم.

باید این شعر را برای تو می فرستادم
اما چه باید کرد که نامه پیش از من به تو می رسد
و می دانم تو آن را می گشایی
زین رو که می دانی این شعر از برای توست
شعری که کاغذ آن معطر به رایحه ی شکوفه ی بهار نارنج است
و از اقبال نیک آغشته به قطرات شراب و شیرینی رطب نیز شده است.

در آن لحظه ای که تو نامه را در صندوق می یابی
خواهی دانست که برای تو دلتنگم؛ حتی در این شهر زیبا
که در فاصله ای دور از دریاست. هرگز پیش ازین اینقدر از دریا دور نبوده ام
نیز می دانستی پیش از اینکه خود بدانم دلتنگ دیدن شیراز بودم؛
از این روست که همراهم بدینجا نیامدی
چرا که بایسته نبود سه آرزوی من به طور همزمان
برآورده شوند.

Translated into Persian by Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2021

Sne i Teheran. af Jesper Lützhøft. På persisk ved Farzaneh Dorri

برف در تهران. سروده یسپر لوتزهوفت. ترجمه فرزانه دُرّی

 

اکنون در تهران دوباره برف می بارد
در خیابان ها لبوی داغ فروخته می شود
عصرها آب از دیگ های بزرگ بیرون می ریزد.

صبحگاهان که نور گسترده می شود
انبوه برف نشسته بر زمین در خیابان ها
به هزارتوهای بنفش جهش یافته است.

Translated into Persian by Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2021

At blive gammel. Af Peter Poulsen. På persisk ved Farzaneh Dorri

پیر شدن. سروده پیتر پالسن. ترجمه فرزانه دُرّی

مردان پیر نشسته بر نیمکت در پارک های شهر!
زنان پیر که لنگان به آهستگی راهی شده اید!
شما کمدهای چوبینی را با کلاه و شال بر پیکر مانند هستید
وحشت زده از نسل جوان درشت اندام و پر سر و صدا
نسلی که بیش از حد مجال ابراز وجود یافته اند.

ای مردمان کهنسال
که توان همراهی
با جهان پر شتاب و پر مشغولیت را ندارید
و بی وضوح مانند چهره هایی از پشت پرده دیده می شوید
چون سرهایی در جنگل مطرود گلدان ها
مأیوس و وامانده در برابر هیاهوی ماشین های شهر بازی.

ای مردمان کهنسال
که توسط نوه هایتان
در ورودیه ها و راه پله ها ی ساختمان ها جای گرفته اید
یا از جفای فرزندانتان
در پیاده روهای شهر دلشکسته راه می روید

ای کهنسالان!
در توفانی ترین گوشه های دهر
چیزی دردناک بر وجودتان سایه انداخته است
وحشتی از شکستن ناگهانی استخوان هایتان
یا بادی تند که شما را از جا بر کند
و نشسته بر گرده ی ترسناک اش
با خود به بلندی های سهمگین ببرد
که از آنجا به پایین پرتاب شوید

ای کهنسالان!
ای که چشمانتان بی حرکت و مرطوب مانده است
ای نسلی که می دانید چراغ ها را نباید بیهوده روشن گذاشت
و می بایست هنگام تحریر بر هر دو روی کاغذ نوشت تا اسراف نشود
ای که می دانید دستمال ها و روزنامه های قدیمی را نباید دور انداخت
همانطور که واژگان نا مربوط را باید پنهان ساخت و به زبان نیاورد


شمایی که آموزگاران زن را معلمه خطاب می کردید
و والدینی سختگیر اما عدالت پیشه داشتید
که شما را آموختند همین است که هست.

بایسته بود که پیری امری طبیعی انگاشته شود
آدمی زاده می شود
زندگی می کند
و در پایان با آرزوهایی نا برآورده شده
و حرفهایی که بر لب نیامدند
می میرد.
و عمری سپری می شود
خواه کوتاه و خواه بلند.

مرگ در مورد همه کس
همیشه عادلانه نیست
اما در کهنسالی و ناتوانی عادلانه است
و کهنسالی به مفهوم داشتن سنی بالاست.

پیر شدن موجبات دشواری را فراهم می آورد
و مزاحمت برای دیگران را.
ورود به اتوبوس و سوار شدن محتاج زمانی طولانی است
یا صدایی بلند صحبت کردن در مورد مسائل نامناسب
مانند کودکان در شلوار خود ادرار کردن
ناتوان بودن و در عین حال ساکت و آرام.

پیر شدن و کهولت سن
در جامعه ای که زیبایی جوانی را ایده آل می شمارد و ستایش می کند
یک لعنت بزرگ است.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2019

Se. Af Gustaf Munch-Petersen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Gustaf Munch-Petersen

بنگر. سروده گوستاف مونک پیترسن. ترجمه فرزانه دُرّی

بیا خورشید را بنگر، چه خورشیدی،
هوای تازه را در سینه ات احساس کن،
و شاد شاد،
چمن را زیر پا احساس کن.

تو اینک زنده هستی‌ – بنگر آن خورشید را، بنگر
برآمد آفتاب!
تو بنگر کودکت، در خواب ناز است او
بیا – بنگر !
تو اینک زنده هستی؛ نیک
زنت در خانه ات شاد است، شاد شاد
بیا سرشار کن چشمت
از این گرمای نور با شکوه زندگی، اینجا،
برادر، زنده هستی تو!

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2012