Livsvidne. Af Per-Olof Johansson. På persisk ved Farzaneh Dorri

Per-Olof Johansson.

شاهد زندگی. سروده پی‌یر اولاف یوهانسون. ترجمه فرزانه دُرّی

پیش از آنکه متولّد شوم
تمامی روز به وقت صبحگاه بود.
همه نشانه های زندگی را می شد دید:
دودی که از دودکش شومینه ها برمی خاست،
جای پاها در برف،
طنین صدای تیک-تاک ساعت،
نسیم آرامی که پرچمی را به اهتزاز درمی آورد،
اما هیچ نشانی از هیچ آدمی نبود.

زین روست که پرسش بزرگ زندگی برای من
برجای گذاردن اثر و ردّ پایی از خود نشد
بلکه هدفم این شد که ردّ پا و الهامی از برای دیگران باشم.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2024

Transplantation. Af Per-Olof Johansson. På persisk ved Farzaneh Dorri

Per-Olof Johansson.

پیوند عضو. سروده پی‌یر اولاف یوهانسون. ترجمه فرزانه دُرّی

شعر جایی در درون آدمی زنده است
و وجود دارد
با عشق، با نفرت، و غم بیدار و پدیدار می شود
همچون بذر گیاهی در یک روز بارانی
جوانه می زند:
واژگان لب های تو را شکل می دهند،
چین های صورتت را تشکیل می دهند،
شعری که زنده است
کلمات را منفصل می کند
شعری که مثل کلیه ها
شعری که مثل غدد و لنف ها
و همچون اندام و یا امعاء و احشاء ای است
که از دست دادنشان سخت است.
سخن از پیوند زدن این اعضاء
اغلب
از سکوت هم بدتر است.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2024

Min fars død. Af Kim Simonsen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Kim Simonsen

مرگ پدرم. سروده شاعر فارویی کیم سیمونسن. ترجمه فرزانه دُرّی

پدرم امروز فوت کرد
او زندگی خود را به کشتیرانی
در همه اقیانوس های جهان گذارند.
ترکیب بیولوژیکی آب دریا
شباهت های شگفت انگیزی به خون جاری در تن من دارد.
هر دو پر از ویروس و باکتری هستند.
شاید کشیش ها باید بگویند:
«تو از دریا برآمده ای
و به دریا باز خواهی گشت»*.

امواج ساحل شنی را ویران می کنند.
امشب آن را تکه تکه خواهند کرد،
از روی اراده شان به دگرگونی همه چیز، آن را در هم می شکنند.
سنگ های کوچک و صخره های سیاه
هنوز سیر آرام ذوب شدن عصر یخ را زمزمه می کنند.
من به عکس های دوران کودکی ام نگاه می کنم،
اما در میان بیش از صد آلبوم عکس مادرم
فقط یک عکس را پیدا می کنم
که در آن، پدرم مرا در آغوش گرفته است.

همه چیز طنین مرگ تو را دارد،
آفتاب ظهر
که باعث جلوه گر شدن سایه ها
در تعداد بی شماری از اشکال زودگذر می شود.
فاصله ها در این منظره میل به خواندن را در من بر می انگیزد
ساحل به عنوان نشانه ای،
با شن و ماسه و سازندهایش
که ساحل به سان تاریخی از آن تشکیل شده است.
همه چیزهایی از این قبیل درباره گذشته
و آینده
اینهاست که ما را تغییر می دهند.
آنچنان که گاه رفتن تو فرارسید
هنگام مرگ تو.

* کنایه از جمله ای است که کشیش ها هنگام خاکسپاری افراد می گویند:
«تو از خاک هستی و به خاک باز خواهی گشت».

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2024

Hvis jeg var Hamlet. Af Peter Poulsen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Peter Poulsen

اگر من هملت بودم. سروده پیتر پاولزن. ترجمه فرزانه دُرّی

اگر من هملت بودم 
برای افلیا [۱] گل می خریدم، و آب‌نبات ژله‌ای،
برایش هدفون، خلال دندان، و شامپاین می خریدم …
او را به سفری به فلورانس یا رم
دعوت می کردم.
اگر من هملت بودم
به او یک قفس پُر از سُهره ی آوازخوان تقدیم می کردم،
یک جفت اسکیت سفیدرنگ پاتیناژ،    
و یک بلیط دائمی سفر با کروز اسکاندیناوی،
به او هدیه می کردم.

اگر من هملت بودم
به جای فکر کردن به خانواده،
روی زندگی عاشقانه خودم تمرکز می کردم.
قصر کرونبورگ [۲] را
به مجتمعی از آپارتمان های ملکی تبدیل می کردم،
و خودم به خانه ای در خیابان فیولگده [۳] نقل مکان می کردم،
شاید یک تختخواب با تشک آبی هم می خریدم …    

اگر من هملت بودم
تمام تأملات و گمان های غم انگیز را فراموش می کردم
و سعی می کردم در عمل چیزی بهتر و فراتر از این باشم که هستم
به جای اینکه فقط به بهتر بودن فکر کنم
و در مورد آن نطق های بالابلند بکنم
در زندگی مادرم دخالتی نمی کردم و
هیچ کاری به روابط جنسی مادرم نداشتم.  

اگر من هملت بودم
در رویارویی با حقتیقت  می پذیرفتم
که آن پیرمرد دیگر مرده است
و در شب‌های سیاه و تاریک به دنبال شبح و روحی نمی گشتم
که آرزویی جز انتقام در دل ندارد.

اگر من هملت بودم
می گذاشتم پولونیوس [۴] تا مادامی که دلش می خواهد پشت پرده فالگوش بایستد.
پروردگارا! او یک پیرمرد کهنسال و از حال و هوش رفته ست؛
دیگر چه می تواند بکند؟
از سفر کردن به جایی دیگر امتناع می کردم
آن هم با آدمهایی مثل آن دو تا میرزا قشمشم و برگ چغندر [۵]
یا حال؛ هر اسمی که بتوان بر آن بی خاصیت ها گذاشت …

اگر من هملت بودم
با هوراشیو [۶] به شب زنده داری در شهرمی رفتم
و با فرانک جاگر [۷] آبجو می خوردم
در میخانه های بندرگاه با دریانوردان شرط بندی می کردم
با زنان سوئدی رابطه برقرار می کردم
روی بازویم قلب سوزان و آتشینی را خالکوبی می کردم
که زیر آن نوشته باشد: “اوفلیا دوستت دارم”…

اگر من هملت بودم
به حرف افرادی مانند بن وبستر [۸] گوش می کردم
و همه چیز در مورد دسیسه و جنون را فراموش می کردم
بلافاصله تلگرامی به فورتینبراس [۹] و دولت می فرستادم
و از آنها می خواستم که مسئولیت همه امور را به جای من در دست بگیرند …
البته اگر من هملت بودم.

اگر من هملت بودم
یک دسته گل به افلیا تقدیم می کردم.
مطمئن باشید که این کار را می کردم.

پی نوشت:

[۱] اوفلیا Ophelia دختر پولونیوس و معشوقهٔ هملت
[۲] قصر کرونبورگ Kronborg Slot قصری از دوران رنسانس است که به دستور فردریک دوم پادشاه دانمارک در شهر هلسینگور Helsingør که در شمال جزیره زیلاند قرار دارد؛ ساخته شد. این قصر در سال 2000 از سوی یونسکو در لیست میراث فرهنگی جهان قرار گرفت.   
[۳] فیولگده Fiolgade یکی از خیابان های شهر هلسینگور Helsingør است.
[۴] پولونیوس Polonius لرد چمبرلین، و پدر اوفلیا.
[۵] این القاب را شاعر به جای «روزن کرانتس» Rosencrantz و «گیلدن استرن» Guildenstern استفاده کرده است که از همدرسان هملت در دوران تحصیل او بوده اند و در سفر هملت به انگلستان او را همراهی کردند. شاعر شخصیتی به نام Gyldenspjæt از یک داستان طنز دانمارکی را همراه با کلم بروکلی نام می برد که مترجم به دلیل عدم آشنایی خوانندگان پارسی زبان با فرهنگ و ادبیات دانمارک، آن را به میرزا قشمشم و برگ چغندر ترجمه کرده است.
[۶] هوراشیو Horatio دوست هملت
[۷] فرانک جاگر Frank Jæger نویسنده مشهور دانمارک در قرن بیستم است که آثارش سبک های ادبی متفاوتی را دربرمی گیرد، ولی شهرت اصلی وی بخاطر سرودن شعر و نوشتن نمایشنامه های رادیویی است.  
[۸] بن وبستر Ben Webster پیانیست آمریکایی که بعدها نوازنده ساکسیفون شد و از بزرگان موسیقی جاز بشمار می رود.
[۹] فورتینبراس Fortinbras شاهزاده نروژی است که پدرش توسط پدر هملت کشته شد.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2024

Jesus holder med muslimerne. Af Niels Hav. På persisk ved Farzaneh Dorri

Niels Hav

عیسی در کنار مسلمانان است. سروده نیلس هاو. ترجمه فرزانه دُرّی

سبزی فروش محله می گوید
آداب غذایی افراد ویژگی شخصیتی شان می شود
اگر گوشت خوک می خورید،
مانند خوک می شوید.
عیسی در کنار مسلمانان است.
یوسف و مریم هرگز گوشت خوک به او ندادند،
او هرگز در کودکی گوشت خوک نخورد،
و نمی تواند هم به آن عادت کند.
خوردن کباب خوک در شب کریسمس نوعی تمسخر است،
باعث تهوع او می شود
نخست مردم به کلیسا می روند،
سپس کباب خوک می خورند –
این دو کار با هم تناسبی ندارد
و تکلیف فاجعه دگرگونی آب و هوایی در این میان چیست؟
چه سردرگمی بزرگی!
فرشتگان هم ناراحت هستند
عیسی آن گروه از مردم را ترجیح می دهد
که گیاهخوارند و از سبزیجات تغذیه می کنند،
این را سبزی فروش محله می گوید.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2023

Et Sted. Af Erik Knudsen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Erik Knudsen

جایی. سروده اریک کنودسن. ترجمه فرزانه دُرّی

من جایی را زیر درختان بلند می شناسم،
جایی که خورشید هرگز غروب نمی کند،
و سایه لرزان و ناپایدار برگ ها
در را به نوری که از آسمان می تابد ​​باز و بسته می کنند.
و درختان در مورد لانه پرندگان
و شاخه های شکسته و رد پاها در چمن زمزمه می کنند،
و صداها از اعماق بیرون می زند،
جایی که پسرها در حفره های تاریک نشسته اند و سیگار می کشند
و در مورد خرس و گرگ صحبت می کند.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2022

Blomsten og Sværdet. Af Erik Knudsen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Erik Knudsen

گل و خنجر. سروده اریک کنودسن. ترجمه فرزانه دُرّی

از رفتن به جنگل چه سود؟ آنگاه که شهامت رفتن نیست
به آنجایی که درختان سبز فلزین رؤیا می رویند.
چه سود از گوش سپردن به آواز پرندگان! وقتی که مرا
جرأت باور به نغمه ای پاک نیست.
زیبایی، روح مرا آشفته می سازد
و صداهای مطبوع به گوشم وحشت زا می نشیند.

مرا در سایه های یک فریب چه کار است
آنجا که آفتاب، تیغ براق دروغ هایش را تیز می کند
و گلها را توان پنهان کردن تحقیرشان نیست.

خداحافظ شیپور، بدرود گلهای جنگلی و چشمه ها
خداحافظ ناهارهای مختصر در دشت های سبز.

از دل تاریکی، فریاد و صدای شلیک شنیده می شود.
بیرون از اینجا روز عریان است
از خنجرها صاعقه برون می زند
و سقف آسمان را گویی از نیزه بافته اند. 
صدای طبل ها پرندگان را از آشیان
به برون فرا می خوانند.

بیرون از اینجا سرخی صبحگاهان پیروزی در گریز است
و گستره ی سیاه شکست
پایدار بر جای مانده است.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2022

Sid ned. Af Lene Henningsen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Lene Henningsen

بنشینید. سروده لینه هنینگسن. ترجمه فرزانه دُرّی

اجازه بدهید درباره چیز دیگری صحبت کنیم

درباره اینکه تا چه اندازه می توان
در ذهن و افکار خویش کوچک و حقیر شد
و این بستگی به تلاشی دارد که در این رابطه می توان کرد.

جان و زندگی انسانها چیست؟
شاید زمانی در سرزمینی کوچک، 
این مقوله، چیزی بزرگ بود.
در ذهن یک فروشنده
 جان آدمیان تنها عددی بدون چهره و قربانی یک معیار از میان رفته است.

انسان بودن چیست؟
آنچه در اینجا برای انتخاب کنندگان مهم می نماید
فراموش کردن است
تا پنجاه تومان ناقابلی را که بهای کمک رسانی به زندگی یک محتاج است
با حرص و ولع در آغوش بگیرند
و بگذارند واژه ی “احترام” بی هیچ معنایی باقی بماند.

هر کسی بنابر سلیقه شخصی واژه ی “معیار” را بخش می کند
همگان واژه ها را در وزش باد بخش می کنند
و همه در زیر نگاه های مستأصل پژمرده می شوند
پژمردگی از آن دست که حاصل یک تابستان گرم است.

بیایید از نو
درباره ی شرمساری صحبت کنیم
درباره خجالت زدگی عمیق نسبت به سرزمین خویش.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2022

Krig. Af Niels Hav. På persisk ved Farzaneh Dorri

Niels Hav

جنگ. سروده نیلس هاو. ترجمه فرزانه دُرّی

واژه ی “جنگ” در روسیه
خوشبختانه ممنوع است.
واژگانی چون اضطراب، جیغ و بمب نیز
می بایست ممنوع شود.

احمقانه ترین چیز در آنجا فکر کردن است.
واژه ی “تهاجم” از پیش ممنوع شده بود.
ذکر آمار تلفات ارتش ممنوع است.
درباره سربازان گریان اصلاً نباید سخنی گفته شود.

اجساد پشته شده در خیابان ها و کودکان زخمی و آسیب دیده،
همچون وحشت در زیرزمین ها و ایستگاه های زیرزمینی ناخوشایند است.
واژه ی مرگ خوشبختانه ممنوع است –
در واقع مرگ در روسیه غیرقانونی است.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2022

Dele af kroppen. af Nanna Storr-Hansen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Nanna Storr-Hansen på persisk
Nanna Storr-Hansen

جسم. سروده نانا استور- هنسن. ترجمه فرزانه دُرّی

هر قسمتی از بدن انسان
در خویشاوندی
با دیگر اندام های بدن است.

انگشتان
رؤیای بلند و کشیده ی دستها هستند.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2022