پیش از آنکه متولّد شوم تمامی روز به وقت صبحگاه بود. همه نشانه های زندگی را می شد دید: دودی که از دودکش شومینه ها برمی خاست، جای پاها در برف، طنین صدای تیک-تاک ساعت، نسیم آرامی که پرچمی را به اهتزاز درمی آورد، اما هیچ نشانی از هیچ آدمی نبود.
زین روست که پرسش بزرگ زندگی برای من برجای گذاردن اثر و ردّ پایی از خود نشد بلکه هدفم این شد که ردّ پا و الهامی از برای دیگران باشم.
پیوند عضو. سروده پییر اولاف یوهانسون. ترجمه فرزانه دُرّی
شعر جایی در درون آدمی زنده است و وجود دارد با عشق، با نفرت، و غم بیدار و پدیدار می شود همچون بذر گیاهی در یک روز بارانی جوانه می زند: واژگان لب های تو را شکل می دهند، چین های صورتت را تشکیل می دهند، شعری که زنده است کلمات را منفصل می کند شعری که مثل کلیه ها شعری که مثل غدد و لنف ها و همچون اندام و یا امعاء و احشاء ای است که از دست دادنشان سخت است. سخن از پیوند زدن این اعضاء اغلب از سکوت هم بدتر است.
مرگ پدرم. سروده شاعر فارویی کیم سیمونسن. ترجمه فرزانه دُرّی
پدرم امروز فوت کرد او زندگی خود را به کشتیرانی در همه اقیانوس های جهان گذارند. ترکیب بیولوژیکی آب دریا شباهت های شگفت انگیزی به خون جاری در تن من دارد. هر دو پر از ویروس و باکتری هستند. شاید کشیش ها باید بگویند: «تو از دریا برآمده ای و به دریا باز خواهی گشت»*.
امواج ساحل شنی را ویران می کنند. امشب آن را تکه تکه خواهند کرد، از روی اراده شان به دگرگونی همه چیز، آن را در هم می شکنند. سنگ های کوچک و صخره های سیاه هنوز سیر آرام ذوب شدن عصر یخ را زمزمه می کنند. من به عکس های دوران کودکی ام نگاه می کنم، اما در میان بیش از صد آلبوم عکس مادرم فقط یک عکس را پیدا می کنم که در آن، پدرم مرا در آغوش گرفته است.
همه چیز طنین مرگ تو را دارد، آفتاب ظهر که باعث جلوه گر شدن سایه ها در تعداد بی شماری از اشکال زودگذر می شود. فاصله ها در این منظره میل به خواندن را در من بر می انگیزد ساحل به عنوان نشانه ای، با شن و ماسه و سازندهایش که ساحل به سان تاریخی از آن تشکیل شده است. همه چیزهایی از این قبیل درباره گذشته و آینده اینهاست که ما را تغییر می دهند. آنچنان که گاه رفتن تو فرارسید هنگام مرگ تو.
* کنایه از جمله ای است که کشیش ها هنگام خاکسپاری افراد می گویند: «تو از خاک هستی و به خاک باز خواهی گشت».
یک خودکشی طولانی و ناموفق این همان چیزی است که زندگی نامند. آدمی آغاز به تردید می کند که آیا هرگز موفق خواهد شد که از آن با سرافرازی بیرون بیاید. یا اگر از شرف حرفی نزنیم حدّ اقل پس از مرگ جایی زیر درخت آلو بیارامد.
راستی آیا مردگان هم به اجابت مزاج در طبیعت می روند؟ آیا در راه خرید نان صبحانه و سیگار در خیابان ها دوچرخه سواری می کنند؟ یا اصلاً نانوایی در دیار باقی وجود دارد که به آنجا روند؟ آیا در ابدیت سیگار کشیدن ممنوع است؟ و در سرزمین مردگان دیگر هرگز نمی توان استیک استروگانوف خورد؟
آلوها به آرامی بر شاخه درخت رسیده می شوند. زندگان و زندگی خوش رایحه هستند همچون شبنم صبحگاهی و بسیاری چیزهای دیگر.
پرسش بزرگی که به مرور زمان وجود دارد این نیست که آیا موجودات هوشمند در کرات دیگر وجود دارند یا نه. پرسش این است که هوشمندی اینجا بر روی زمین است یا نه.
عیسی در کنار مسلمانان است. سروده نیلس هاو. ترجمه فرزانه دُرّی
سبزی فروش محله می گوید آداب غذایی افراد ویژگی شخصیتی شان می شود اگر گوشت خوک می خورید، مانند خوک می شوید. عیسی در کنار مسلمانان است. یوسف و مریم هرگز گوشت خوک به او ندادند، او هرگز در کودکی گوشت خوک نخورد، و نمی تواند هم به آن عادت کند. خوردن کباب خوک در شب کریسمس نوعی تمسخر است، باعث تهوع او می شود نخست مردم به کلیسا می روند، سپس کباب خوک می خورند – این دو کار با هم تناسبی ندارد و تکلیف فاجعه دگرگونی آب و هوایی در این میان چیست؟ چه سردرگمی بزرگی! فرشتگان هم ناراحت هستند عیسی آن گروه از مردم را ترجیح می دهد که گیاهخوارند و از سبزیجات تغذیه می کنند، این را سبزی فروش محله می گوید.
احتمال و زمان. سروده گرت مولو نیکولایسن. ترجمه فرزانه دُرّی
هرچه سن بالا می رود، دیر یا زود احتمال برنده شدن بلیط بخت آزمایی در قرعه کشی بیشتر می شود. هر چه سن بالاتر می رود، دیر یا زود احتمال ابتلا به سرطان افزایش می یابد. این بدان معنا نیست که پیری یک بلیط بخت آزمایی است؛ همچنین به این معنا نیست که پیری سرطان زاست.