خودروی هیبریدی. سروده شاعر اسرائیلی اسحاق کوهن. ترجمه فرزانه دُرّی
ماشین هیبریدی با چهره ای شاد در جاده افتاد: “من محیط زیست را نجات می دهم. دنیا زیبا و خوب خواهد شد.» از این رو که باتری انرژی را برای مدت زمان طولانی ذخیره می کند.
خدایا کودکانی را که در معادن کنگو کار می کنند به مدرسه هایشان بازگردان. بنابراین، ایده بزرگ نجات محیط زیست با کار کردن کودکان خنثی نخواهد شد.
فرهنگ و زمین. سروده شاعر اسرائیلی اسحاق کوهن. ترجمه فرزانه دُرّی
فرهنگ گامی مهم است برای ایجاد انجمنی که انسانها را متحد می کند. الهه ای است که که به آبی خالص و پاک همه جا را از عشق آبیاری می کند. چنین است که زمین صلح و آرامش را احساس می کند.
هنگامی که به چهارده سالگی رسیدم، پدرم نگذاشت دیگر به مدرسه بروم. من به کار نظافت، و لباسشویی مشغول شدم. شبها در نور شمع، پنهانی کتابهای برادرم را می خواندم، و رؤیای سرزمینی دور را در سر می پروراندم جایی که می توانستم خواندن و نوشتن را ادامه دهم.
در اینجا مه ماه کامل و ستاره ها را تار، و از چشم پنهان می سازد. دریا آهنگی از تنهایی و درد را به امواج خود می نوازد. من در انتظار رسیدن نوبتم برای ورود به سرزمین آزادی مانده ام. شب در نور شمع، در دفتری که پنهان کرده ام می نویسم.
روی دیوارهای اینجا اشعاری را می بینم، برنوشته با جوهر، و حکّاکی شده روی چوب، حکایتی از ناله های زنانی که دراین دنیا تیپاخورده و لغزان از دست رفتند. داستان هایشان را می خوانم و بر سرنوشت آنها می گریم.
هرگاه چاقو را برمی دارم، تا برای حکّاکی واژگان و داستان خویش بر روی چوب اقدام کنم، دستانم می لرزد عقب نشینی می کنم و از این کار سرباز می زنم.
شب ها بیخواب و بیدار دراز می کشم، و به این می اندیشم که آیا داستان من همیشه یک راز خواهد ماند؟