Blomsten og Sværdet. Af Erik Knudsen. På persisk ved Farzaneh Dorri

Erik Knudsen

گل و خنجر. سروده اریک کنودسن. ترجمه فرزانه دُرّی

از رفتن به جنگل چه سود؟ آنگاه که شهامت رفتن نیست
به آنجایی که درختان سبز فلزین رؤیا می رویند.
چه سود از گوش سپردن به آواز پرندگان! وقتی که مرا
جرأت باور به نغمه ای پاک نیست.
زیبایی، روح مرا آشفته می سازد
و صداهای مطبوع به گوشم وحشت زا می نشیند.

مرا در سایه های یک فریب چه کار است
آنجا که آفتاب، تیغ براق دروغ هایش را تیز می کند
و گلها را توان پنهان کردن تحقیرشان نیست.

خداحافظ شیپور، بدرود گلهای جنگلی و چشمه ها
خداحافظ ناهارهای مختصر در دشت های سبز.

از دل تاریکی، فریاد و صدای شلیک شنیده می شود.
بیرون از اینجا روز عریان است
از خنجرها صاعقه برون می زند
و سقف آسمان را گویی از نیزه بافته اند. 
صدای طبل ها پرندگان را از آشیان
به برون فرا می خوانند.

بیرون از اینجا سرخی صبحگاهان پیروزی در گریز است
و گستره ی سیاه شکست
پایدار بر جای مانده است.

Oversat fra dansk til persisk ved Farzaneh Dorri
Translation Copyright © Farzaneh Dorri 2022